چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷ - ۲۲:۲۷
۰ نفر

غزل محمدی: خب. بیایید کمی خیال بپردازیم. فکر کنید تعطیلاتی است و شما در یک کشور مهاجرپذیر، هستید و شاهد شیطنت بچه‌ها. خودتان را در محله‌ای تخیل کنید که افرادی از نژادهای گوناگون در آن‌جا زندگی می‌کنند.

مادر زبانم، فارسی

شما می‌خواهید با بچه‌های محله‌ آشنا شوید تا بتوانید در کوچه با آن‌ها بازی کنید.

احتمالاً اول لب و لوچه‌تان را جمع می‌کنید و خیلی شیک و رسمی به بچه‌های کوچه نزدیک می‌شوید و اول نگاهی به بچه‌آلمانی بور و رنگ‌پریده می‌اندازید که با چشم آبی‌اش به شما جوری زل زده است که فکر می‌کنید آسمان به شما حمله کرده است.

بعد نوجوانی آلمانی شروع می‌کند یک‌سری «خ» و «ر» ریختن توی جمله‌هایی که می‌گوید و چیزهایی به شما می‌گوید. شما اولش فکر می‌کنید لابد او گلویش می‌خارد که این‌قدر خ‌خ‌خ راه انداخته است و از صداهای ناآشنای زبان آن‌ها شاخ در می‌آورید.

شاید بین بچه‌های محله، نوجوانی روس، نوجوانی هندی، نوجوانی انگلیسی و نوجوانی فرانسوی هم باشد. هر کدامشان با زبان عجیب و غریبشان چیزی بلغور می‌کنند که شما نه سرش را می‌فهمید و نه تهش را. صداهایی از حنجره‌هایشان تولید می‌کنند که شما تا به‌حال برای تولیدشان از دهانتان کار نکشیده‌اید. مثلاً فرانسوی‌ها به «ر» می‌گویند: «غ» و طوری «غ» را می‌گویند که انگار دارند چیزی را غرغره می‌کنند.

در چنین وضعیتی شما به نوجوانی‌ آفتاب‌زده تبدیل می‌شوید که نتوانسته است دوستی برای خودش پیدا کند و یک روز از تعطیلاتش به حرف‌ها و صداهایی گذشته که متوجه هیچ‌کدامشان نشده است. اما اگر نگاهی به کتاب تاریخ زبان فارسی بیندازید متوجه می‌شوید آن‌قدرها هم که فکر می‌کنید تنها نیستید و غریب نیفتاده‌اید.

آهان درست فکر کردید. همین را می‌خواهم بگویم. قصه هندی‌تر از آنی است که فکرش را می‌کردید. شما خواهر و برادرهای گم‌شده‌تان را پیدا کرده‌اید. شاید بگویید این چرت و پرت‌ها دیگر چیست؟ من سبزه‌ام و موهایم سیاه است و بچه‌های همسایه بور و سفید. اصلاً قد و قواره‌ی آن‌ها دوبرابر من است. چه‌طور ممکن است خواهر و برادر باشیم!؟

حالا می‌گویم برایتان که می‌شود. خوب هم می‌شود. بله، شما خواهر و برادرهای زبانی‌تان را پیدا کرده‌اید. آن زبان‌هایی که ظاهراً هیچ‌گونه شباهتی به هم ندارند، با هم فامیلند. یعنی هرچند خودتان با هم فامیل نیستید، زبان‌هایتان با هم فامیل از آب در آمده‌اند.

زبان‌ها بی‌کس و کار نیستند. آن‌ها هم برای خودشان خانواده‌هایی دارند و شب‌ها می‌روند و در بستر گرم خانواده در تخت خوابشان می‌خوابند تا باز فردا صبحش بروند توی دهان آدم‌ها.

بچه‌ها معرفی می‌کنم خانواده‌های زبانی، زبان‌ها معرفی می‌کنم بچه‌ها:

خانواده‌ی زبان‌های هند و اروپایی

خانواده‌ی زبان‌های حامی و سامی

خانواده‌ی زبان‌های فین و اوگریانی

خانواده‌ی زبان‌های آلتایی

بزرگ‌ترین خانواده‌ی زبانی که مردم آسیا، اروپا و آمریکا به ز بان‌های گوناگون آن صحبت می‌کنند، همان خانواده‌ی زبان‌های هند و اروپایی یا هند و ژرمانی است.

بچه‌های این خانواده‌ی بزرگ عبارتند از: فارسی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی، روسی، سوئدی، نروژی، دانمارکی، هلندی، لیتوانی، لتونی و بسیاری زبان‌های دیگر... مادر تمام زبان‌هایی که اسمشان را آوردیم زبان هند و اروپایی است.

ما یک فرض داریم و آن این است که در زمان‌های بسیار بسیار دور، در دوره‌ی‌ باستان زبانی واحد در این منطقه وجود داشته که آن را زبان هند و اروپایی می‌نامیم. با این فرض، مردم تمام اقوام منطقه به آن زبان حرف می‌زده‌اند. اما در طول زمان، مردم هر کدام از قوم‌ها شکل و شمایل زبان مادریشان را تغییر داده‌اند و برای خودشان در شکل ساختمان کلمات، تلفظ کلمات و شکل جمله‌بندی، تغییراتی ایجاد کرده‌اند. البته نه این‌که آن‌ها تصمیم بگیرند که شکل زبانشان را تغییر بدهند. بلکه در طول زمان و به‌خاطر فاصله‌هایی که بر اثر مهاجرت بین اقوام به وجود آمد، زبان‌هایشان با هم متفاوت شد.

مدتی که گذشت دیگر هیچ‌کدام از این زبان‌ها یادشان نبود که مادر اصلی‌شان چه کسی بوده است. می‌دانید چرا؟ چون در آن زمانی که همه‌ی اقوام به زبان مشترک هند و اروپایی حرف می‌زده‌اند، خطی وجود نداشته که آدم‌ها زبانشان را در خط بریزند و شعر بگویند و قصه بنویسند و چه و چه...

به‌خاطر همین، زبان‌ها دست مادرشان را ول کردند و زبان مادر گم شد. اما از آن‌جا که همیشه بشر «هاچ» بازی در می‌آورده و دنبال مادر گم‌شده‌اش می‌گشته است، زبان‌ها هم افتادند پی مادرشان.

این اتفاق دقیقاً زمانی افتاد که یک روز، زبان آلمانی و زبان فارسی هم‌دیگر را در کوچه دیدند و هر دوی آن‌ها یک خال قهوه‌ای کوچک کنار ابروی چپشان داشتند. بعد هر دو ایستادند و زل زدند به هم‌دیگر و از این تشابه لبخند به لبشان آمد.

فارسی گفت: «چه باحال! تو هم کنار ابروت خال داری.» و زبان آلمانی لبخند زد. وقتی با هم دوست شدند فهمیدند بین پدر و مادرهایشان شباهت‌هایی هست. مثلاً غذای مادر جفتشان شور بود و یا پدرهایشان موقع بی‌اعصابی وقتی حواسشان نبود موهای سرشان را می‌کندند. این شد که آن‌قدر عقب رفتند تا فهمیدند مادربزرگ‌های باستانی‌شان یکی بوده است.

حالا می‌دانید چرا گفتم در میان بچه‌هایی که به زبان‌های دیگر صحبت می‌کنند غریب نیفتاده‌اید!؟

کد خبر 425765

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha